ادبیات و شعر

تازه های ادبیات

ادبیات و شعر

تازه های ادبیات

فردوسی قسمت دوم ( پایانی )

مرگ و آرامگاه
 اولین منبعی که به سال مرگ فردوسی اشاره کرده‌است مقدمه بایسنغری است که آن را در سال ۴۰۳ هجری شمسی آورده‌است. این مقدمه که امروز نامعتبر شناخته می‌شود به منبع دیگری اشاره نکرده‌است. اکثر منابع همین تاریخ را از مقدمهٔ بایسنغری نقل کرده‌اند، به جز تذکرة الشعراء (که آن هم بسیار نامعتبر است) که مرگ او را در ۳۹۸ شمسی آورده‌است. محمدامین ریاحی، با توجه به اشاره‌هایی که فردوسی به سن و ناتوانی خود و آثار پیری کرده‌است، نتیجه گرفته‌است فردوسی حتماً قبل از سال ۳۹۸ مرده‌است.                                                 

                                                                  


پس از مرگ، جنازهٔ فردوسی اجازهٔ دفن در گورستان مسلمانان را نیافت و در باغ خود وی یا دخترش در طوس دفن شد. منابع مختلف علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را به دلیل مخالفت یکی از دانشمندان متعصب توس (چهار مقالهٔ نظامی عروضی) دانسته‌اند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را به شکل نماز نخواندن «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازهٔ فردوسی آورده‌است و حمدالله مستوفی در مقدمهٔ ظفرنامه این شخص را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانسته‌است که مریدان زیادی داشته‌است. در بعضی منابع دیگر نام این فرد «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز آمده‌است که احتمالاً مسخ نام کُرّکانی است. ریاحی انتساب این مسئله به کُرّکانی صوفی را تهمت دانسته‌است و از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی حدود سی سال داشته‌است از نظر تاریخی نیز این مسئله را ناممکن گرفته‌است.
از زمان دفن فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۲۶۳ شمسی به دستور میرزا عبدالوهاب خان شیرازی والی خراسان محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب‌رئیسش محمدعلی فروغی و سید حسن تقی‌زاده متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمع‌آوری هزینهٔ این کار از مردم (بدون استفاده از بودجهٔ دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در ۱۳۱۳ افتتاح شد. این آرامگاه به علت نشست در ۱۳۴۳ مجدداً تخریب شد تا بازسازی شود که این کار در ۱۳۴۷ پایان یافت.

افسانه‌های دربارهٔ فردوسی
افسانه‌های فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه وجود دارد که عمدتاً به علت اشتیاق مردم علاقه‌مند به فردوسی و خیال‌پردازی نقالان به وجود آمده‌اند. بیشتر این افسانه‌ها به‌آسانی با استفاده از شواهد تاریخی یا با استفاده از اشعار شاهنامه رد می‌شوند. از این جمله‌است قصهٔ رفتن منبع پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند بالاخره به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، قصهٔ راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، مسابقهٔ بدیهه‌سرایی فردوسی با سه شاعر دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، قصه‌های سفر فردوسی به غزنه یا اقامتش در غزنه، قصهٔ فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، قصهٔ اهدا کردن شاهنامه به سلطان محمود به خاطر نیاز مالی برای تهیهٔ جهیزیه برای دختر فردوسی، قصهٔ فرستادن صله‌ای که سلطان محمود به فردوسی قول داده بوده‌است به شکل پول نقره به جای طلا به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن صله به فقاع‌فروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و هم‌زمانی رسیدن صلهٔ طلا با با مرگ فردوسی
در مورد زندگی فردوسی افسانه‌های فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این‌که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل مزدیسنا بودنش، در سده‌های اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شده‌ است. دیگر اینکه به علت محبوب بودن اشعارش در میان مردم عادی، شاهنامه‌خوان‌ها مجبور شده‌اند برای زندگی او که مورد پرسش‌های کنجکاوانهٔ مردم قرار داشته‌ است، داستان‌هایی سرهم کنند.

آثار
تنها اثری که ثابت شده‌است متعلق به فردوسی است، متن خود شاهنامه‌ است (منهای بیت‌هایی که خود او به دقیقی نسبت داده‌است). آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده‌است از جمله چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که برخی محققان امروزی در این که شاعر آنها فردوسی باشد بسیار شک دارند و از جمله قصیده‌ها را سرودهٔ دوران صفویان می‌دانند (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۴۵).
آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده‌است که اکثراً مردود دانسته شده‌اند. معروف‌ترین آنها مثنوی‌ای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه بایسنغری به فردوسی نسبت داده شده‌است. اما این فرض توسط بسیاری از معاصران رد شده‌است و از جمله مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایه‌ای به نام شمسی» یافته‌است. محمدامین ریاحی این نسبت را از شرف‌الدین یزدی (که ریاحی او را «دروغ‌پرداز» نامیده‌است) دانسته‌است و حدس زده‌است که مقدمهٔ بایسنغری را هم همین شخص نوشته باشد (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۵۱). یکی از آثار دیگر منسوب به فردوسی گرشاسب‌نامه است که مشخص شده‌است اثر اسدی توسی است و چند دهه بعد از مرگ فردوسی سروده شده‌است.
نوشتهٔ دیگری که به فردوسی نسبت داده شده‌است «هجونامه»ای علیه سلطان محمود است که به روایت نظامی عروضی صد بیت بوده‌است و شش بیت از آن باقی مانده‌است. نسخه‌های مختلفی از این هجونامه وجود دارد که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت دارند. وجود چنین هجونامه‌ای را بعضی از محققین رد و بعضی تأیید کرده‌اند. از جمله محمود شیرانی با توجه به این که بسیاری از بیت‌های این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنوی‌های دیگر آمده‌اند و بیت‌های دیگرش نیز ضعیف‌اند نتیجه گرفته‌است که این هجونامه ساختگی است ولی محمدامین ریاحی با توجه به این که اشاره‌ای به این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری (مدّاح مسعود سوم غزنوی)، که قبل از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شده‌است، آمده‌است، وجود آن را مسلم دانسته‌است.
جالب این است که معروف‌ترین بیت فردوسی که زیر آمده‌است و بعضی آن را از خود شاهنامه و بعضی از هجونامه دانسته‌اند نیز ممکن است از خود وی نباشد (خطیبی ۱۳۸۴، صص ۱۹ و ۲۰):

               بسی رنج بردم در این سال سی       عَجَم زنده کردم بدین پارسی


در نسخه‌های کهن تر شاهنامه این بیت چنین آمده‌است:

                من این نامه فرخ گرفتم به فال          بسی رنج بردم به بسیار سال


بسیار بعید است که این شاعر میهن دوست ایرانیان را عجم به معنای گنگ و بی زبان خوانده باشد.
درکتاب فرهنگ فشرده سخن دکتر حسن انوری در صفحه ۱۵۴۲آمده
(ajam)عجم ۱-غیر عرب، بویژه ایرانی ۲- ایرانیان ۳- سرزمینی که ساکنان آن غیرعرب باشند۴-ایران
(ojm َ)عجم ۱-زبان بسته‌ها گنگ زبان ۲- نشانهءحرکتی که رو یا زیر حروف گذاشته می‌شود
پس منظور فردوسی عجم بمعنی ایرانی است نه معنی گنگ زبان.

دوست‌داران و مخالفان فردوسی
در همان سال‌های آغازین پس از مرگ فردوسی مخالفت با شاهنامه آغاز شد و عمدتاً به خاطر سیاست‌های ضد ایرانی دربار عباسیان و مدارس نظامیه ادامه یافت. از جمله سلطان محمود پس از فتح ری در سال ۴۰۷ شمسی، مجدالدولهٔ دیلمی را به خاطر خواندن شاهنامه سرزنش کرده‌است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۶۰). نویسندگانی نیز، از جمله عبدالجلیل رازی قزوینی که مانند فردوسی شیعه بوده‌است، شاهنامه را «مدح گبرکان» دانسته‌اند (همین طور عطار نیشابوری) و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». شاعران دیگری نیز، از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربه‌سر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش»)، احتمالاً به دلیل علاقهٔ ممدوحانشان به ردّ فردوسی، شاهنامه را دروغ، ناقص، یا بی‌ارزش دانسته‌اند.
با وجود بایکوتی که دربارهٔ فردوسی وجود داشته‌است و در نتیجهٔ آن بسیاری از منابع نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاورده‌اند، در مناطقی که حکومت عباسیان در آنها نفوذ کمتری داشته‌است، از شبه‌قاره هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، کسانی از فردوسی یاد کرده‌اند یا او را ستوده‌اند. از جمله مسعود سعد سلمان گزیده‌ای از شاهنامه تهیه کرد و نظامی عروضی در اواسط قرن ششم هجری اولین شرح حال موجود از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در حدود سال ۶۰۱ شمسی نیز خلاصه‌ای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی ترجمه شد.
پس از حملهٔ مغول و انقراض عباسیان توجه به شاهنامه در محافل رسمی نیز افزایش یافت و از جمله حمدالله مستوفی در اوایل قرن هشتم هجری در دوران ایلخانان تصحیحی از شاهنامه بر اساس نسخه‌های مختلفی که یافته بود ارائه کرد. در دوران تیموریان نیز، در سال ۸۰۴ شمسی در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنغر میرزا نسخهٔ مصوری از شاهنامه تهیه شد و احتمالاً تعداد زیادی از روی آن نوشته شد.
صفویان با توجه به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، توجه خاصی به فردوسی کردند که تا امروز ادامه یافته‌است. پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ علیه حکومت پادشاهی، بعضی انقلابیان به این فرض که فردوسی شاه‌دوست بوده‌است یا شاهان را ستوده‌است از او بد گفته‌اند یا از شاهنامه انتقاد کرده‌اند.
از مرتضی مطهری بعنوان یکی از سرسخت ترین مخالفان او می‌توان نام برد. چنانچه می‌گوید: « 
فردوسی‌ با شاهنامه افسانه‌ای‌ خود که‌ کتاب‌ شعر (یعنی‌ تخیّلات‌ و پندارهای‌ شاعرانه‌) است‌ خواست‌ باطلی‌ را در مقابل‌ قرآن‌ عَلم‌ کند؛ و موهومی‌ را در برابر یقین‌ بر سر پا دارد. خداوند وی‌ را به‌ جزای‌ خودش‌ در دنیا رسانید، و از عاقبتش‌ در آخرت‌ خبر نداریم‌.

فردوسی‌پژوهی
پس از تلاش حمدالله مستوفی در تصحیح شاهنامه در قرن هشتم و شاهنامهٔ بایسنغری در قرن نهم هجری، اولین تصحیح شاهنامه در کلکته صورت گرفت و بار اول به شکل ناقص در ۱۱۹۰ شمسی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم به طور کامل در ۱۲۰۸ (به تصحیح ترنر ماکان انگلیسی) منتشر شد. از مصححین بعدی شاهنامه می‌توان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از مصححین ایرانی شاهنامه باید به عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، محمد مختاری، و جلال خالقی مطلق و فریدون جنیدی اشاره کرد.
به علت محبوبیت فردوسی، تحقیقات فراوانی دربارهٔ وی و شاهنامه منتشر شده‌است. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقی‌زاده، هانری ماسه، فریتز ولف، عبدالحسین نوشین، محمد قزوینی، و ایرج افشار از جملهٔ معروف‌ترین محققین دربارهٔ فردوسی هستند.
در میان شاهنامه‌پژوهان نامبرده، جلال خالقی مطلق، منقح ترین متن انتقادی شاهنامه را همراه با پژوهش‌ها و یادداشت‌های فراوان تهیه و منتشر کرده‌است.شاهنامه تصحیح وی همچنین به گفته برخی قویترین نسخه از شاهنامه‌است که بصورت انتقادی در ۸ جلد توسط انتشارات ایرانیکا منتشر گردید.
هانس هاینریش شِدِر ایران شناس آلمانی در سخنرانی که به مناسبت کنگره فردوسی در در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به‌مناسبت هزاره‌ فردوسی و در شهر برلین بر پا شده بود می‌گوید اشغال ایران توسط مغولان و از بین رفتن توان ایران پس از یک قرن استقلال از دلایل استقبال ایرانیان از شاهنامه و تلاش برای بازیابی هویت خویش توسط وی است. همچنین وی تشابه وضعیت ایرانیان در دران فردوسی با آلمان قرن نوزدهم را علت گرایش اندیشمندان آن کشور به سمت شاهنامه فردوسی و ترجمه آن به آلمانی می‌داند. اما به گفته بسیاری از ادیبان ایران فردوسی بزرگترین اثر حماسی جهان یعنی شاهنامه را پدید آورده ‌است.

منابع
 شاهنامه در روز فردوسی (بی بی سی فارسی ۲۵اردیبهشت۱۳۸۷)
ص ۱۴۶ نور ملکوت قرآن - تالیف مرتضی مطهری/ جلد چهارم / قسمت ششم
 شاهنامه فردوسی، مشهورترین اثرِ ناشناخته (بی بی سی فارسی، ۷خرداد۱۳۸۷)
 گفت و گو با دکتر «جلال خالقی مطلق» ؛می دانستم تصحیح شاهنامه ۴۰ سال طول می‌کشد (آتی بان، اردیبهشت ۱۳۸۷)
 فردوسی و شاهنامه او در آلمان(بی بی سی فارسی)
خطیبی، ابوالفضل، «بیتهای عرب‌ستیزانه در شاهنامه»، نشر دانش، سال بیست و یکم، شمارهٔ سوم، پاییز ۱۳۸۴.
صفا، ذبیح اللّه، تاریخ ادبیات در ایران (8جلد)، انتشارات فردوس.
روایی، محمد. «بر چکاد شاهنامه»، صص نه تا نوزده، مندرج در بر چکاد شاهنامه (برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی). چاپ اول، تهران: انتشارات ناهید، ۱۳۷۱.
محمدامین ریاحی فردوسی. چاپ سوم، تهران: طرح نو، ۱۳۸۰. شابک ‎۹۶۴‐۵۶۲۵‐۳۸‐۶.
مول، ژول، دیباچهٔ شاهنامه. ترجمهٔ جهانگیر افکاری، چاپ چهارم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹.